ADD ANYTHING HERE OR JUST REMOVE IT…

نابلدیِ نابهنگام

اسمش برای من “گم‌کردنِ نقشه” است. اینکه جایی از زندگی ببینی به هر دلیلی تقریباً می‌توانی به همه چیز شک کنی. ببینی داری ذهن خودت را از بعضی چیزها دور می‌کنی تا لااقل آن‌ها دست‌نخوره باقی بمانند. ببینی مِهی غلیظ آرام‌آرام تو را در بر گرفته. راستی اسم دیگرش برای من “گم‌شدن در مِه غلیظ” است.

هرچه هست، حال عجیبی است. همه آنچه می‌دانستی مثل یادداشت‌هایی روی شیشه بخارگرفته محو می‌شوند. تو می‌مانی و خاطره‌ی دانستن. تو می‌مانی ریشخندی به آن‌ همه خیالِ دانایی‌ات. تو می‌مانی و نابلدیِ یک کودک ده ساله. تو می‌مانی و ذهنی که فهمیده در هر موضوعی که رشد کرده باشد، هنوز بعضی چیزها را در حد الفبا می‌داند. تو می‌مانی و گم شدن در شهری که فکر می‌کردی بلدش بودی. تو می‌مانی و گم شدن در خانه‌ی درونت.

خیلی‌ها این نابلدیِ نابهنگام را تجربه کرده‌اند. برای هر کسی جوری اتفاق می‌افتد. تنها مهم است اتفاقی سخت‌تر از آنچه تصورش را می‌کردی یا متفاوت از آنچه انتظارش را داشتی به سراغت بیاید. چه مرگ عزیزی باشد، چه عاشق شدن، چه به جدایی دچار شدن، چه بیماری و چه هر “به خود گرفتار شدنِ” دیگری. قصه ادامه‌اش هم احتمالاً این است: ” یا بگذرد یا بشکند کشتی در این گردابها”. واقعاً یا بگذرد یا بشکند. امّا شاید آن شکستن هم چیز بدی نباشد.

اشتراک گذاری

آخرین مطالب

سبد خرید
برای دیدن نوشته هایی که دنبال آن هستید تایپ کنید.
فروشگاه
لیست علاقه‌مندی‌ها
0 مورد سبد خرید
حساب من