اخلاقیگری (moralizing) رویکردی است که در آن دیگری مدام مورد قضاوت اخلاقی (و بهطور کلی ارزشی) قرار میگیرد: این کارَت خلاف اخلاق بود، آن کارَت اشتباه بود، این کارَت به حیوانات آسیب میزند، آن کارَت آزار به کودکان است، آن رفتارت به نفع قدرتمندان تمام میشود، آن عملت به تحقیر زنان میانجامد، آنجا که سکوت کردی یعنی منفعتطلب هستی، آنجا که حرف زدی در پی محبوبیت بودی، آن رفتارت یعنی آدمها را ابزار میبینی، آن عملت یعنی همدست آزارگر بودی، و … .
برای فردی با چنین رویکردی، همهچیز از دریچهی نوعی قضاوتِ اخلاقیِ سختگیرانه میگذرد. کنشگری او بیشتر سلبی است تا ایجابی. او این زبان را بیشتر در مورد دیگری به کار میبرد تا خود. او به نظام اخلاقی و داوریهای اخلاقی خودش اطمینان دارد و چندان جایی برای ابهام و تفاوت قائل نیست. او از دیگری عمل مطابق ارزشهای خودش را میخواهد و در غیر این صورت، او را به تازیانهی زبانی اخلاقی مینوازد. او میتواند پدر، مادر، دوست، همکار، فعال سیاسی یا هر کس دیگری باشد.
گاهی اوقات فکر میکنم در فضای پر ابهام و در بنبستهای سیاسی، بعضی از ما ترجیح میدهیم برای کنشگری به اخلاقیگری رو بیاوریم. گویی میخواهیم با تازیانهی داوریهایمان هم فعال باشیم و هم دیگران را از خواب غفلت بیدار کنیم. نتیجه اما خیلی وقتها زخم زدن به تنِ رنجور کسانی است که سردرگم در پیِ پاسخ دادن به پرسش “چه باید کرد؟” هستند.