همیشه چیزی در درون ما هست که خوشی و داشتن را تاب نمیآورد و سوگواری و اندوه را بر میگزیند. نبرد اصلی هر کسی مبارزه با این میل رنج آور به فروماندن در ناکامیهای آشنا و تکراری است. روان بسیاری از ما رنج آشنا را بر خوشی خواستنی اما ناآشنا ترجیح میدهد و ما را در حیرت از انتخابها و کنشهایمان باقی میگذارد:
«مگر نمیخواستم؟ پس چرا خرابش کردم؟»