توان سوگواری کردن، مهارت زیستن در جهان چیزهای شکننده است. امّا توانِ سوگواری کردن یعنی چه؟ یعنی کنار آمدنِ تا جای ممکن با سرشتِ ناپایدار زندگی و انتظارات خود را تعدیل کردن. پذیرش اینکه چیزهایی از دست رفتهاند ولی چیزهایی همچنان باقی مانده است. پذیرش اینکه لازم نیست اگر چیزی از دست رفته، بقیه را خودمان ویران کنیم. پذیرش اینکه دردِ فقدان همیشه به یک شکل باقی نمیماند و میتوان به توانِ ترمیم روان اعتماد کرد. پذیرش اینکه “قرار نبود” معنا ندارد و خوبیها و بدیهای زندگی در کنار هماند.
توان سوگواری یعنی راهی برای ابراز خشمِ ناشی از فقدان پیدا کردن، تا جای ممکن از رنج خود با دیگری حرف زدن، غمِ از دست دادن را “اگر شد” به کاری تبدیل کردن و احساسِ گناه را تا جای ممکن واقعی ندانستن. توان سوگواری یعنی بپذیرم که وقتی از دست دادم، غمگین میشوم ولی الزاماً کسی یا چیزی عامدانه یا از سر شرارت این کار را با من نکرده است. یعنی بپذیرم که میزانی از اندوه، لازمه زیستن در این دنیاست.
هرچند توانِ سوگواری کردن، آموختنی است امّا همه از لحاظ روانی به یک اندازه قابلیت آن را ندارند. حرف اشتباهی است که بگوییم “سوگواری کردن را بیاموزید” و توصیههایی را فهرست کنیم و انتظار داشته باشیم همه از جمله خودمان از پسِ آنها برآییم. گاهی “من” آنچنان شکننده و گاهی “غم” آنچنان بزرگ است که راهی نرفتنی به نظر میرسد.
ما آدمها سرشت، گذشته و تابِ متفاوتی داریم. امّا همه حرف این است که هر کسی میتواند قدمی جلوتر بیاید.