فلسفه‌ورزی؛ لذت بردن و سفر کردن

برچسب‌ها:  محمود مقدسی

چند روز پیش، دوستی از تجربه و ذهنیتم درباره‌ی تدریس فلسفه در فضای عمومی ‌پرسید. توضیحات اولیه‌ام در دفاع از این کار، همان‌ها بود که پیشتر در مقاله‌ای با عنوان «فلسفه‌ورزی در سپهر عمومی» نوشته بودم. اما دیدم دلم راضی نمی‌شود و آن شور و هیجانی که در این کار تجربه می‌کنم، چیزی بیش از آن دلایل است. آن دلایل عمدتاً مربوط به رشد عقلانیت و افزایش بهروزی در جامعه بودند اما چیزی بیش از این در آموزش فلسفه در فضای عمومی وجود دارد: انتقالِ تجربه‌ی نوعی لذت و فراهم کردن فرصتی مشابه برای دیگران. وقتی به تجربه‌ی خودم از مطالعه‌ی فلسفه نگاه می‌کنم با آمیزه‌ای از لذت، شجاعت و نوعِ تازه‌‌ای از آرامش روبرو می‌شوم و این، آن چیزی است که بیش از همه من را به آموزش فلسفه چه در دانشگاه و چه در فضای عمومی سوق می‌دهد.

لذت فلسفه‌ورزی و به کار بستن اندیشه‌های فلسفی در فهم خود و زندگی، چیزی است که خیلی از آدم‌ها تجربه‌ی کم و ناکافی‌ای از آن دارند. لذت فلسفه‌ورزی از جنس کنجکاوی صِرف نیست. در فلسفه‌ورزی با جزئی‌ترین و کلی‌ترین مسائل مرتبط با زندگی انسان درگیر می‌شوی؛ از عواطف و زبان و منطق گرفته تا اخلاق و رابطه‌ی انسان با خودش، دیگری، طبیعت و خدا. آن‌گاه از دل این درگیر شدن، جهان و خانه خودت را می‌سازی. جهانِ خود را ساختن یعنی زیستن در خانه‌ای آشنا که در و دیوارش نه جغرافیای غریبه‌ی ذهن‌های گذشتگان و دیگران، که ارزش‌های خود تو و تجربه‌های زیسته و اندیشیده‌ی خودت هستند؛ جایی که در آن لذت «در خانه بودن» را تجربه می‌کنی، حتی اگر اتاقی کوچک و معمولی باشد و نه آن قصرِ ازپیش‌آماده‌ی باورهای مشترک که اجازه‌ی لمس کردن هیچ بخشی از در و دیوارش را نداری.

فلسفه‌ورزی، نوعی شجاعت هم در خود دارد: جسارت می‌کنی تا باورهای مشترک را به چالش بکشی و ارزش‌ها و ایده‌های خودت را بسازی. شجاعت این را پیدا می‌کنی که سرزمین‌های آشنا را رها کنی و به امید چیزی دلگرم‌کننده‌تر و آشناتر، سفری شخصی را آغاز کنی و در این راه از حکیم‌ترین انسان‌های هر عصر کمک بگیری. فیلسوفان آن‌قدر احوال و دیدگاه‌های گوناگونی دارند که دیر یا زود، همنشین فکری و عاطفی خودت را از پس قرن‌ها پیدا می‌کنی و کلمات او را بیان آشنای عواطف گنگ و ناشناخته‌ی خودت می‌یابی. این‌گونه است که آن شجاعت، به بیرون آمدن از تنهایی و رسیدن به خانه‌ای از آنِ خود می‌انجامد؛ راهی هرچند دشوار اما شدنی و یافتنی. راهی که می‌توان آن را سفری به سوی معنا دانست؛ جست‌وجویی تازه در جهانی تهی‌شده از کلان‌روایت‌های دینی و فرهنگیِ-سنتی. به این تعبیر، فلسفه‌ورزی نوعی معنوی‌زیستن هم هست؛ معنویتی از جنس سفر کردن، مشاهده کردن و مشغول شدن به رازهای جهان.

اشتراک گذاری

نوشتهٔ قبلی
چراهای بی‌پاسخ و انتظارات ناکام‌شده
نوشته‌ی بعدی
غیابِ ترک‌خورده
list

آخرین مطالب

فیلم «Close»

نام فیلم: Close (نزدیک) (۲۰۲۲) فیلمی زیبا و عمیق از دوستی دو نوجوان. لئو و رمی سیزده ساله تعطیلات تابستانی طولانی را در صمیمیت معصومانه می‌گذرانند، اما در سال تحصیلی،…

فیلم «Dogville»

نام فیلم: Dogville فون‌تریه در این فیلم، رفتارهای تمامیت‌خواهانه‌ و منفعت‌طلبانه‌ی انسان را بی‌رحمانه کنکاش کرده و به تصویر می‌کشد. او به کاراکترهایش فرصت بی‌رحمی و قصاوت در حق دیگری…

فیلم «مُهر هفتم»

“مُهر هفتم” (The Seventh Seal)، اثری بی‌همتا از کارگردان معناگرای سوئدی، “اینگمار برگمان” است. فیلم در مورد یک شوالیه است که در کنار ساحلی به تنهایی مشغول بازی کردن شطرنج…

فیلم «کشتن مرغ مقلد»

نام فیلم: کشتن مرغ مقلد داستان: داستان در شهر کوچکی اتفاق می‎افتد، و از نگاه دختر یک وکیل سفیدپوست روایت می‌شود که دفاع از جوان سیاه‌پوستی را به عهده گرفته…

فیلم «Whiplash»

نام فیلم: Whiplash داستان: پسری در راه رسیدن به موفقیت در زمینه‌ی موسیقی (به‌عنوان یک درامر)، با استادی سخت‌گیر و خشن روبه‌رو می‌شود، که با فشار آوردن و ایجاد انگیزه‌ی…