یکی از اقسام غیراصیل، میانمایه یا حتی منافقانه زیستن در زمانه ما، پنهان شدن پشت نظریهها و آراء گوناگون و نظری برای خود نداشتن یا نظر خود را بیان نکردن است. وقتی از چنین افرادی سوالی میپرسی، نظریات گوناگون درمورد آن مسئله را بیان میکنند بیآنکه در نهایت بگویند داوری خودشان درباره آن چیست. اغلب اوقات این عدم داوری نه از سر تواضع علمی یا پذیرش احتمالات که برای گریز از شجاعت داوری شخصی و پرداختن هزینه آن است. در این صورت فرد در پناه همهی آن نظریهها و دیدگاههایی میایستد که پیش از این گزارششان کرده، تا آنگاه که پای هزینهای رسید با نزدیک شدن به کمهزینه و پرنفعترین موضع در آن زمان، خود را در مقام برندهای همیشگی قرار دهد. از چنین کسی درمورد سیاست بپرسی یا دین یا اقتصاد، انبوهی از اطلاعات و نظریهها را برایت مرور میکند بی آنکه داوریای در مورد آنها داشته باشد و درست و نادرست یا خوب و بد را در میان آنها مشخص کند. او با اینکار یا آشفتگی و وسواس فکری خود را پنهان میکند یا بی صداقتی و میانمایگیاش را. متفکر یا انسان اصیل، همواره نظری صادقانه دارد حتی اگر آن نظر “نمیدانم” ی آشکار و قاطع باشد. این اصالت در تفکر هم او را برای دیگران قابلفهم و نقد میکند و هم فرصت تغییر و رشد فکری را به خود او میدهد.
پانوشت ۱: ایده این نوشته اصالتا از استاد مصطفی ملکیان است و من تنها کمی آن را بسط دادهام.
پانوشت۲: خودم را از این میانمایگی و غیراصیل بودن مستثنی نمیدانم.