ADD ANYTHING HERE OR JUST REMOVE IT…

درباره حیرت

گفت: هیچ‌وقت عینکِ حیرتت رو زمین گذاشتی؟

گفتم: راستش نه.

گفت: مضطرب نمیشی؟ اینکه هی یادت بیفته اینجا چقدر همه چیز عجیبه و همه‌مون می‌میریم و خیلی چیزهای دیگه ترسناک نیست؟
گفتم: چرا، مضطرب هم‌ میشم. گاهی میگم کاش یادم بره و بتونم دنیا رو عادی ببینم و خو کنم به چیزها. امّا نمیشه یا حتی واقعاً نمیخوام.

گفت: چی توی حیرت کردن هست که اینقدر جذبت می‌کنه؟

گفتم: راستش من ناگزیرم و شاید این سوال در موردم معنی نداشته باشه. من انتخاب نکردم. بعضیا اینطوری‌ان دیگه‌، مبتلا میشن. بعد دنبال چاره که میرن، بیشتر غرق میشن. امّا اگر بخوام بگم چیش برام جذابه باید بگم حیرت برای من یک‌جور واقع‌بینیه. واقعیتِ این جهان، عادی بودن نیست. چی آخه توی این دنیا عادیه. من همین امشب رفتم یک مهمونی خانوادگی. باورت میشه یک سری آدم اونجا بودن که تا همین چند سال پیش هیچ خبری ازشون نبود. نه اسمی داشتن و نه بدنی. حالا اون کنار داشتن بازی می‌کردن و می‌شد دیدشون و صداشون رو شنید. یا بدن ما آدم‌های اون جمع که هر بار داره تغییر می‌کنه و منو درگیر می‌کنه.

گفت: حیرت به چه کار میاد؟

گفتم: اگر زیاد گرفتارش باشی، همیشه توی یک جهانِ موازیِ پیچیده زندگی می‌کنی که توش مشغول شدن به هر چیزی تقریباً بی‌معنیه. گاهی خوبه که از بیهودگیِ چیزها بیرونت می‌کشه و گاهی بده که بعضی از شوق‌ها رو ازت می‌گیره. ولی یک چیز همیشه خوب توش هست. برای تجربه حیرت، هیچ کجا لازم نیست بری. کافیه به دست‌هات، به الیاف پیرهنت، به رنگ پارچه صندلی ماشینت و به بودن خودت فکر کنی و توی یک جذبه عمیق غرق بشی‌. همین الان، یک پلک بزن. باورت میشه؟ تو بدنی، فکر می‌کنی و یک چیزی رو روی چشمت تکون میدی. تو چشم داری، تو داری به همه اینا فکر می‌کنی. می‌بینی چه عجیبه؟

نفس عمیقی کشید.نفس عمیقی کشیدم.

اشتراک گذاری

آخرین مطالب

سبد خرید
برای دیدن نوشته هایی که دنبال آن هستید تایپ کنید.
فروشگاه
لیست علاقه‌مندی‌ها
0 مورد سبد خرید
حساب من