مجنون، بیمارِ اسکیزوفرن یا فردِ دچار توهم و هذیان کیست و چطور کلام و رفتارِ او بیمارگونه دانسته میشود؟ مسئله تا حدّ زیادی به تفاوت روایتِ او با روایتِ همگانیِ ما از واقعیت بر میگردد. ما آدمهای غیرمجنون، درک مشترکی از واقعیت داریم و چیزهایی را که خارج از این درکِ معمول قرار بگیرند یا هنری و شاعرانه میدانیم، یا خیالپردازیهایی پذیرفتنی در مورد آینده و یا هذیانها و توهّماتِ ذهنی از همگسیخته و دچار بیماری روانی. تشخیص سلامت و بیماری در حوزه روان، کار چندان سادهای نیست و من هم در اینجا به دنبالِ کشیدنِ مرز روشنی میان سلامت و بیماری نیستم. آنچه در اینجا از آن صحبت میکنم اَنگ یا داغِ جنون است که بسیاری اوقات ابزاری میشود برای اجحاف یا خشونت در حقّ آدمها.
وقتی مهمترین مرزِ سلامت و جنون، یکی نبودنِ درک فرد با واقعیتِ مشترک سایرِ افراد باشد، آن وقت، به راحتی میتوان بسیاری را از دایره سلامت روان بیرون گذاشت. خانواده ها میتوانند بعضی فرزندانشان را به دلیل عقاید و باورهای متفاوت بیمار بدانند و دولتها میتوانند به شهروندانی که روایت متفاوتی از زندگی یا هرچیز دیگری دارند، اَنگِ بیماری یا عدم سلامت روان بزنند. کافیست روایتِ خاص خودتان از واقعیت را روایت غالب بدانید. آن وقت، آنکه به هر دلیلی مطابقِ آن فکر نمیکند، یا عاصی خواهد بود یا بیمار؛ او یا گناهکار و مستحق مجازات است و یا بیمار و مستحقِ کنترل شدن و طرد. کلیسای کاتولیک، سالها بسیاری از کسانی را که واقعاً دچار بیماری روانی بودند به جرم کفرگویی و جادوگری میسوزاند و دولت شوروی هم مخالفین دانشگاهیش را که انگِ مجرمانهای به آنها نمیچسبید، مجنون می دانست و راهی بیمارستانهای اعصاب و روان میکرد ( نگاه کنید به کتابِ “دیوانه کیست؟” نوشته مدودوف و مدودوف). مفهوم جنون، مفهوم لغزندهای است. گاه بیماران را در مقامِ مجرمان می نشاند و گاه مخالفانِ فکری و سیاسی را در مقامِ بیماران. باید برگردیم به مطالعات فوکویی درباره جنون و تأمل دوبارهای درباره معنای آن بکنیم. در مرزِ سلامت و جنون و در مرزِ تعریفِ این دو، رنجهای زیادی به بسیاری از آدمها وارد میشود.
هنر شناور شدن همیشگی چاره کار است یا مهارت شناگری برای یافتن زمینهای سفتِ تازه یا شاید هم چسبندگی مدام و رها نکردن به هر قیمتی؟ نمیدانم. یک چیز را اما خوب میدانم. اینکه خیلی از ما مدّتهاست که زمین سفت زیرپایمان را از دست دادهایم. از چشمهای خیره و نگران بسیاری از ما میتوان فهمید.