به گفتوگوها یا جدلهای مرتبط با انتخابات که نگاه میکنم، یک چیز ذهنم را خیلی درگیر میکند و آن اخلاقیگری (moralizing) موجود در این گفتوگوها است. از همین ابتدا بگویم که من هم مثل بسیاری دیگر، اخلاقیگری را با طنینی منفی به کار میبرم. اخلاقیگری در اینجا یعنی استفادهی زیاده از حد و نامتناسب از زبان و داروی اخلاقی. زیاده از حد به این معنا که در داوری دربارهی یک مسئله، آنقدر نگاه اخلاقی داشته باشیم که سایرِ چشماندازهای ممکن یا ضروری به آن مورد توجه قرار نگیرد و نامتناسب به این معنا که در موضع بیربطی (آنجا که لازم نیست یا نباید) از زبان اخلاقی استفاده کنیم. من با کسانی که میگویند سیاست، عرصهی داوریهای اخلاقی نیست و صرفاً نگاهی کارکردگرایانه دارند موافق نیستم، اما اخلاقیگری افراطی را هم در آن قابل دفاع نمیدانم.
این روزها، بعضی از ما در مورد رأی دادن یا رأی ندادن، دقیقاً به همین معنا دچار اخلاقیگری شدهایم؛ ابهامِ نظری و عملیِ تصمیمگیری درباره امر سیاسی در این شرایط را نادیده میگیریم و میگوییم موضعِ ما اخلاقی است و مخالفینمان در حال انجامِ خطایی اخلاقی هستند و باید برای آن پاسخگو باشند. در این وضعیت، یک نکته را نادیده میگیریم: اینکه استدلال اخلاقی دو مقدمه دارد. یکی از آنها هنجاری و مبتنی بر باید و نبایدهای کلی اخلاقی است و دیگری factual یا مرتبط با امر واقع. آنچه مایهی اختلاف بسیاری از ما است، مقدمه هنجاری نیست؛ ما در مقدمهی مرتبط با امر واقع اختلاف نظر داریم. هیچ کدام از ما فکر نمیکنیم که مشارکت در ظلم، همراهی با فقر و فساد، و رنجِ سرکوب، آشوب و خفقان اخلاقاً قابل دفاع باشد. تفاوت ما در مورد مقدمهی دوم است؛ ما تصاویرِ متفاوتی از امر واقعِ کنونی و احتمالاتِ مربوط به آن در آینده داریم. برای همین در چنین شرایطی، بیش از زبانِ اخلاقی به زبانی توصیفی احتیاج داریم. لازم است هرچه بیشتر از چشماندازمان با یکدیگر گفتوگو کنیم و صریح و شفاف سخن بگوییم. اما اگر اطمینانی به داوریمان دربارهی امر واقع نداریم و صرفاً وضعیتی روانشناختی چون خستگی، خشم، خوشبینی افراطی و … پشتیبانِ آن است، متواضعانه سکوت کنیم و تنها در صورت تمایل، از تصمیممان به دیگران بگوییم.