همیشه یکی از حیرتآورترین واقعیتها برای من این است که دیگرانی غیر از من، آن بیرون هستند و جور دیگری فکر میکنند، جورِ دیگری احساس میکنند، از زندگی چیز دیگری میخواهند و چیزها را جورِ دیگری تجربه میکنند. همیشه به فکر فرو میروم وقتی میبینم آن بیرون، آدمها چیزهای مختلف را جوری تجربه میکنند که حتی ممکن است به ذهن من هم نرسد، وقتی میبینم آدمها طوری فکر میکنند و از چیزهایی لذّت میبرند که انگار در ساختارِ ذهنی من حتی تعریف هم نشدهاند. حیرت میکنم از اینکه میبینم جهان و اشیاء و اتفاقاتِ آن میتوانند این همه معناهای متفاوت داشته باشند و همه این معانی هم واقعی باشند.
آنچه من تجربه میکنم هرقدر هم آشنا، برجسته و معنادار، همه واقعیت نیست. آنچه دیگری تجربه میکند هم بهرهای (حتی به همین اندازه) از واقعیت دارد. فکرش را بکنید: جهانی واقعی امّا متفاوت از واقعیتِ جهانِ من، جهانی پر از لذّت امّا متفاوت از لذّتهای من و جهانی پر از اشتیاق و تجربه امّا متفاوت و گاه بسیار دور و غیرقابل فهم برای من. تکانم میدهد این واقعیتِ عمیق و حیرتانگیز.