هیچ‌گاه به قدر کافی آماده و بزرگ نمی‌شویم

اروین یالوم در بخشی از کتابِ رواندرمانی اگزیستانسیال، می‌نویسد: «همه کودکان به نحوی اضطراب مرگ را تجربه می‌کنند. امّا چرا بسیاری از آن‌ها از آن عبور می‌کنند ولی بعضی به اختلال روان‌نژندانه دچار می‌شوند؟» پاسخی که می‌دهد جالب است و می‌توان آن را به موارد متعدد دیگری هم تعمیم داد: «”‌زیاده‌از‌حد” و “پیش‌از‌موقع”، به عدم تعادل منجر می‌شود». او در ادامه، مفصّلا این موضوع را توضیح می‌دهد. خلاصه حرفش این است که وقتی کودک، توان و ابزار روانی لازم را نداشته باشد (مواجهه پیش‌از‌موقع)، یا میزان مواجهه اش با مرگ بیش از توانِ انکارهای کودکانه او باشد، این مواجهه و و اضطرابِ ناشی از آن باعث عدم یکپارچگی درونی و روانرنجوری او می‌شود.

فارغ از سایر نکاتِ خواندنی این بخش از کتاب، تأکید او بر “‌زیاده‌از‌حد” و “پیش‌از‌موقع”، ذهنم را درگیر خودش کرده است. شبیه همین حرف را درباره امور جنسی می‌توان به فروید هم نسبت داد. اصلاً قوانینِ مرتبط با الکل، سکس و خشونت در مورد افراد زیر سن قانونی کم و بیش بر همین اساس استوارند. ما سعی می‌کنیم بچه‌ها، چیزها را پیش از موعد یا ‌زیاده‌از‌حد تجربه نکنند. می‌دانیم که آن‌ها توان هضمش را ندارند و چنین مواجهه‌هایی گرفتارشان می‌کند. امّا واقعیت این است که ما آدم‌ها بعد از کودکی هم، خیلی چیزها را ‌زیاده‌از‌حد و پیش‌از‌موقع تجربه می‌کنیم. اصلاً موقعیت ِانسانی پر از تجربه‌های ‌زیاده‌از‌حد و پیش‌از‌موقع است. واقعیت این است که ما آدم‌ها همیشه، در برابر بسیاری از تجربه‌های زندگی، همانند کودکان شکننده و نیازموده‌ایم. در قیاس با تجربه‌های سنگینِ انسانی، عملاً هیچ‌گاه به قدر کافی آماده و بزرگ نمی شویم و این بخشی از سرشت سوگناکِ زندگیِ انسان است.

هرچه بیشتر می‌گذرد، بیشتر به این باور می‌رسم که ما انسان‌ها، در مواجهه با مهمترین مسائلِ زندگیمان، چندان از کودکیمان فراتر نمی‌رویم: همان اندازه نمی‌توانیم چیزها را درک کنیم، همان اندازه آسیب‌پذیریم و همان اندازه خودمان را در معرض خطر می‌یابیم. موقعیت انسانی، موقعیت عجیبی است. ظرفِ بلورین را در مجاورت سنگ قرار دادن است: شکستنش حتمی است.

اشتراک گذاری

آخرین مطالب

سبد خرید
برای دیدن نوشته هایی که دنبال آن هستید تایپ کنید.
فروشگاه
لیست علاقه‌مندی‌ها
0 مورد سبد خرید
حساب من