میل توأمانِ پنهان ماندن و شناخته شدن

این‌که دیگری چه‌قدر ما را می‌شناسد، تا حد زیادی به این بستگی دارد که چه‌قدر به او اجازه و امکان می‌دهیم که ما را بشناسد. وقتی خودمان را از او پنهان می‌کنیم و جلوی هر آشکار شدنی را می‌گیریم، او چگونه می‌تواند ما را بشناسد؟

آن‌که شاید بی‌آشکار کردنِ آگاهانه بتواند ما را بشناسد، مادر است، آن هم تنها در سال‌های آغازین زندگی. بعد از آن، اگر انتظار شناخته‌شدن داریم، باید جرئت آشکار کردن را هم (با همه دشواری‌هایش) داشته باشیم.

آن‌که پنهان می‌شود، نقش بازی می‌کند یا از خود حرف نمی زند، چه‌گونه می‌تواند انتظار همدلی و رابطه‌ی عمیق را از دیگری داشته باشد؟ اما چه چیزی در گفتن، آشکار شدن و ابراز کردن هست که این‌قدر ما را می‌ترساند و در فاصله نگه می‌دارد؟

اشتراک گذاری

آخرین مطالب

سبد خرید
برای دیدن نوشته هایی که دنبال آن هستید تایپ کنید.
فروشگاه
لیست علاقه‌مندی‌ها
0 مورد سبد خرید
حساب من