مدیریتِ حسرت

اسمش را شاید بتوان گذاشت “مدیریتِ حسرت”. یعنی از هر طرف که بروی حسرتی باقی می‌ماند. باید دست به انتخاب بزنی و میان حسرت‌هایت، یکی را انتخاب کنی و به آن تن بدهی تا به حسرتی تحمل‌ناپذیرتر دچار نشوی.

یک دنیا مثال برایش می‌توان زد. مثلاً تصمیم به رفتن و از خانواده دور شدن. یک سویش این است که اگر بروم و کمتر با آن‌ها باشم، ممکن است همیشه حسرت این لحظاتِ نبودن را بخورم (و اگر در این فاصله از دنیا بروند، چه؟). سوی دیگرش حسرتِ نساختنِ زندگی و تجربه‌هایی است که می‌توانم در آن خوشکوفاتر و زنده‌تر باشم.

به این کشاکشِ حسرت، احساس گناه را هم اضافه کنید، چه خود فرد داشته باشد و چه اعضای خانواده این احساس را به او بدهند. آن وقت، حسرت تازه‌ای هم اضافه می‌شود: حسرتِ رابطه‌ای بی احساس گناه و خشم با اعضای خانواده. از سر احساس‌گناه و ترس از حسرت بمانم، آنچه می‌خواهم نشوم و خشمی مستقیم یا غیرمستقیم را به پدر و مادرم تجربه کنم، یا بروم و تجربه‌ام را بسازم و کمتر ببینمشان امّا وقتی با آن‌ها هستم، بیشتر دوست داشتن را تجربه کنم تا احساس گناه و  خشم را؟

می‌دانم در عمل، همه چیز پیچیده‌تر است و امکان‌های میانه‌ هم ممکن‌اند. امّا در هر صورت کشاکشِ حسرت برپاست و باید تصمیم بگیریم که کدام حسرت‌ را انتخاب می‌کنیم و چطور خودمان را برای ناگزیری‌اش و برای محدودیتمان ببخشیم.

اشتراک گذاری

آخرین مطالب

سبد خرید
برای دیدن نوشته هایی که دنبال آن هستید تایپ کنید.
فروشگاه
لیست علاقه‌مندی‌ها
0 مورد سبد خرید
حساب من