کارن هورنای توی یکی از کتابهاش میگه: «نهایت کاری که روانکاوی میتونه انجام بده اینه که دست و پای یک آدم دست و پا بسته رو باز کنه، امّا هیچ وقت نمیتونه بهش دست و پای اضافه بده». اغلب ما آدمها امّا مدام دنبال دست و پای اضافهایم، مدام دنبال زمینهای بازی جدید میگردیم و مدام فکر میکنیم باید یک نفر دیگه بشیم تا بتونیم زندگی کنیم و خوشبخت باشیم. اغلب ما فکر میکنیم چنین چیزی ممکنه و توی این دنیا تا این حد اختیار و قدرت انتخاب داریم. ولی اینطوری نیست. آدمه و محدودیتهاش. اصلاً محدودیت شاید بهترین تعریف از آدم باشه. یعنی میتونه ولی خیلی کم و محدود. زمین بازیش از پیش تقریباً مشخصه، امّا توی همین زمین بازی هم خیلی وقتها دست و پا بسته و بد بازی میکنه. آدم باید بتونه زمین بازی خودشو بپذیره، و قبول کنه که نهایت آزادیش ( که خب چیز کمی هم نیست) بازی کردن با همین دست و پا توی همین زمینه. امّا خیلی از ما، به جای این کارِ ممکن، مدام درگیر فانتزی دست و پاهای اضافه و زمینهای تازهایم. برای همینه که خیلیهامون حالمون خوب نیست.
دوباره همان زندگی به سراغمان میآید.
در روزهای کرونا، تصور بسیاری از ما این بود که تا مدّتها قرار است سایه احوالی آخرالزّمانی بر جلسات درمان