عشق و شناخت

عشق، شناخت دیگری را آسان‌تر می‌کند و دشوارتر. وقتی عاشق کسی هستیم، از شناختنِ او لذت می‌بریم و جزئیات رفتار، گفتار و احساساتش برایمان مهم می‌شود؛ می‌خواهیم او را بشناسیم تا به او نزدیک‌تر شویم و احساس آشنایی کنیم. ما بیش از هر کس دیگری به او امنیتِ آشکارگی می‌دهیم و با این کار به خود واقعی او نزدیک‌تر می‌شویم. گفته‌اند که عمیق‌ترین شناخت زمانی اتفاق می‌افتد که عاشق چیزی یا کسی هستیم. عشق در این حالت، شوقِ دانستن به ما می‌دهد.

اما عشق، سویه و گونه‌ی دیگری هم دارد؛ جایی که دیگری را نمی‌شناسیم  و نمی‌خواهیم که بشناسیم. این‌جا جایی است که تصویر محبوبمان بیشتر ساخته‌ی خود ما است تا واقعیت او. ما به سراغ شناختنِ او نمی‌رویم چون می‌ترسیم آنی نباشد که فکر می‌کنیم و آن‌گاه دوباره تنهایی، ناکامی و ورشکستگی عاطفی به سراغمان بیاید. ما نه‌تنها از شناخت او سر باز می‌زنیم که به او امکان خود بودن هم نمی‌دهیم. از او می‌خواهیم که خودت نباش و گاه برای پنهان کردن واقعیتش به خشونتی عاشقانه متوسل می‌شویم. عشق، در این حالت، راه را بر آشکارگی دیگری و شناخت او می‌بندد.

اما کدام‌یک عشق را زنده نگه می‌دارد؟ شناختنِ خود واقعیِ محبوب یا چشم بستن بر حقیقت او؟

 


لینک پست در تلگرام

اشتراک گذاری

آخرین مطالب

سبد خرید
برای دیدن نوشته هایی که دنبال آن هستید تایپ کنید.
فروشگاه
لیست علاقه‌مندی‌ها
0 مورد سبد خرید
حساب من