هر آدمی متنی است پر از معانی آشکار و پنهان. متن درون هر آدمی خوانندگانی دارد، اصلیترینش خود او. با این همه، خود او همیشه بهترین مفسر این متن پیچیده و تودرتو نیست. آدمی گاه چنان مضطرب و غمگین است که در کوچه پسکوچه های درونش گم میشود و از پس فهم نشانهها و معانی تجربههای خود بر نمیآید. در این حالت، دیگریِ آشنا مفسر تجربههای او میشود؛ دیگریای که پیشتر همنشین متن درونش بوده و سر از معانیِ احساسات، رفتارها و هیجانات او در میآورد. در این احوال، او با تفسیر تجربه فرد، از اضطرابش میکاهد، راه را بر خودسرزنشگریهای ویرانگرش میبندد و معنای خشم و ترسش را برای او آشکار میکند. دیگری در چنین حالتی، واسطه آشنایی ما با خود ماست و بیحضورش نه تنها با جهان که با درون خودمان هم غریبه میشویم.
یکی از عمیقترین اقسام تنهایی، همین تنهایی در فهم متن درون خود است.