دوستی، پا لای درِ نیمه‌باز گذاشتن است

گاهی اوقات دوستی چنین چیزی است: پا لایِ درِ نیمه‌باز گذاشتن و صبوری کردن.

خیلی وقت‌ها سنگینی غمی، خارخارِ فکری، سوزشِ زخمی یا تنگنای حالی، آدمی را ناگزیر می‌کند از کمک گرفتن، به سمتِ دیگری رفتن و تغییر یا تسکینی را از کسِ دیگری چشم داشتن. در این شرایط، چه کسی امن‌تر و قابل اتّکاتر از دوست؟ در این احوال، به سراغ دوست که می‌رویم، از او شنیدن و دیدن می‌خواهیم و تسکین‌دادن و مراقبت کردن. و چه بختیار است کسی که از موهبتِ چنین دوستی برخوردار است.

امّا همیشه چنین نیست. همیشه اینطور نیست که حالِ بد اینقدر روشن و طلبِ ما چنین آشکار باشد. در این شرایط، گنگ و گیجِ حالِ بد یا سنگینی غم و اضطرابی هستیم امّا نمی دانیم چرا و به چه دلیل. حتی نمی دانیم چه چیزی آراممان می‌کند. سرگشته‌ایم در احوال خودمان و تنها چیزی که از آن مطمئنیم، ناخوشی و حال بد است. در این شرایط، خواسته یا ناخواسته و فهمیده یا نفهمیده، دری را تا نیمه پیش دوستی می‌گشاییم: حرفی می‌زنیم و پس‌اش می‌گیریم، چیزی می‌گوییم و می‌گذریم یا شکایتی می‌کنیم و خاموش می‌شویم. گویی طلبِ گنگی در ما هست که نمی‌دانیم قابل شنیدن است یا نه و نمی‌دانیم می‌شود کاری برایش کرد یا نه. اینجاست که می‌گویم “دوستی پا لایِ درِ نیمه‌باز گذاشتن و صبوری کردن” است. در این احوال، دوست آن است که صدایِ بریده‌بریده این طلب را می‌شنود، پیش از آنکه این درِ نیمه‌باز از سر ترس، تردید یا ملالی بسته شود، پا لای آن می‌گذارد و آن‌گاه شروع می‌کند به شنیدن، پرسیدن، تسکین‌دادن و همراهی‌کردن. همه این‌ها امّا صبوری می‌خواهد؛ صبوری گشودنِ کلافی که هیچ کس نمی داند چرا و چطور در هم پیچیده است. و چه عمیق و دلنشین است این دوستی.

اشتراک گذاری

آخرین مطالب

سبد خرید
برای دیدن نوشته هایی که دنبال آن هستید تایپ کنید.
فروشگاه
لیست علاقه‌مندی‌ها
0 مورد سبد خرید
حساب من