خندید و گفت ولی تو امیدوارتری.

گفت: میشه بدون اینکه پدر خودمون رو در بیاریم زندگی کنیم.

گفتم: یعنی چی؟

گفت: به خودت نگاه کن. کی بیشتر از همه اذیتت می‌کنه؟

گفتم: میخوای بگی خودم؟

گفت: غیر از اینه؟

گفتم: نمی دونم. شاید.

گفت: ولی میشه یک کم متفاوت هم زندگی کرد.

گفتم: چطوری؟ مگه میشه آدم خودشو ترک کنه؟ مگه میشه آدم دیگه خودش نباشه؟

گفت: لازم نیست خودت نباشی. فقط لازمه گهگاه، یک ذره، فقط یک ذره متفاوت عمل کنی. حتی اینکه یک بار به جای ساعت ۷ صبح، ۸ بیدار شی یا به جای ۸، ۷ از خواب پاشی. در اومدن از بن بست، خیلی وقتا به همین چیزهای کوچیک احتیاج داره.

گفتم: فکر نمی کنی مسئله رو زیادی از حد ساده کردی؟

گفت: نه. تغییر همیشه همینقدر ساده و از چیزهای کوچیک شروع میشه. اینکه سعی کنی چیزهای کوچیکی رو خارج از مرزِ باید و نبایدهای تعریف شده‌ات انجام بدی. اینکه سعی کنی یک ذره از اون چیزی که همیشه اتفاق می‌افتاده فاصله بگیری.

گفتم: حرفات کلیشه ایه.

گفت: هر طوری میخوای حسابشون کن. امّا چیزها یک جا، یک باره، یک بار برای همیشه و خیلی دراماتیک تغییر نمی کنن. تغییراگر ممکن باشه، خیلی وقت ها همینقدر کوچیکه. این زمان و استمراره که اون رو به چیزهای خیلی بزرگ و متفاوتی تبدیل می‌کنه.

گفتم: تو خیلی امیدواری.

خندید و گفت: ولی به نظر میاد تو از من امیدوارتری که به تغییرهای خیلی بزرگ فکر می‌کنی. فقط فرقش اینه که من امیدهام توی همین روزها و لحظه های معمولی پخشه، ولی تو منتظر یه روز خاص یا یک اتفاق خاص هستی. همین.

اشتراک گذاری

آخرین مطالب

سبد خرید
برای دیدن نوشته هایی که دنبال آن هستید تایپ کنید.
فروشگاه
لیست علاقه‌مندی‌ها
0 مورد سبد خرید
حساب من