جهانِ عجیب ویروس‌ها و امیدها

جهان عجیبی است. داری یک گوشه دنیا زندگی‌ات را می‌کنی، یکی بی آنکه بداند ویروسی را از ناکجا با خودش می‌برد و پخش می‌کند توی یک شهرِ خیلی دور. بعد، شهر را قرنطینه می‌کنند. خبرش می‌پیچید توی همه دنیا. شهر بعدی هم از راه می‌رسد. اوّلی ۱۱ میلیون نفر جمعیت داشت، دومی ۷.۵ میلیون نفر. احتمالاً کار به شهرهای دیگر هم می‌کشد. به این همه آدم فکر می‌کنی و به وحشتِ ویروسی که از هیچ کجا افتاده وسط زندگی هر روزه‌شان. توی اخبار، تصویر جابجایی بیماران را می‌بینی؛ بیمارانی که تا دیروز زندگیشان را می‌کردند و حالا شده‌اند خطری برای بشریّت. در جعبه‌های بزرگ جابجا به جا می‌شوند و تا فاصله زیادی از آن‌ها، همه از لباسِ محافظ و ماسک استفاده می‌کنند. آن شهر خیلی دور است، خیلی دور. آنقدر که به تو اطمینان می‌دهد فعلاً این ویروس کاری به زندگی هر روزه‌ات ندارد. لحظه‌ای مکث می‌کنی. بعد نگاه می‌کنی به قیدِ جمله قبلی‌ات. دوباره دقّت می‌کنی. نوشته ای: فعلاً. این قیدِ ناخودآگاه، محصولِ آگاهی‌ ناگزیرت از جهانی است که در آن زندگی می‌کنی. این یعنی چندین هزار کیلومتر فاصله هم امنیت کامل نمی آورد.

به چنین جهانی فکر می‌کنی؛ جهانی که همه چیزش در هم تنیده است و زندگی روزمرّه در آن شکننده‌ترین چیز. هر تغییری در این دنیا، حتی هزاران هزار کیلومتر آن طرف‌تر هم ممکن است زندگی روزمرّه تو و هر کس دیگری را روی این کره خاکی درگیر کند. از اقتصاد و آب و هوا گرفته تا جنگ و بیماری و هر چیز دیگری. فکر که می‌کنی، می‌بینی همه اش هم بد نیست. این در هم تنیدگی، خوشی و خوبیِ بی‌هوا و ناخواسته هم می‌آورد. امّا چرا این همه پیچیده و پیش‌بینی‌ناپذیر؟  از خودت می‌پرسی، چطور می‌توان با این همه ابهام و عدم قطعیت کنار آمد؟ … چه اضطراب و دل آشوبه‌ای.

پیش از آنکه یکسره تلخ و بدبین بشوی، ایده دیگری به ذهنت می‌آید. با خودت می‌گویی این همه نشانه برای خو نکردن به چیزها، همه اش هم بد نیست. یک جور گشودگی و رهایی می‌آورد. خو کردن و امنیت خوب است ولی مگر جهان حتی صدها سال قبل که ویروس‌ها، فاصله‌ها را نمی بلعیدند، باز هم مخاطره ناشناخته ای در آستین نداشت؟ شاید آن‌ها که خو می‌کردند، آسیب پذیرتر هم می‌شدند. امّا تو، با این همه نشانه و علامت، یاد می‌گیری که خو نکنی، نه به خوبی و نه به بدی اش. نمی‌فهمی چرا، ولی انگار همین ایده امنت می‌کند. یک جور بازیگوشی و رهایی در آن هست که حس خوبی به تو می‌دهد. شاید به بقیه هم. برای همین دست به نوشتن می‌شوی و از این جهانِ عجیب و ویروس‌ها و امیدهایش می‌نویسی؛ ویروس‌هایی دور و امیدهایی ترد و شکننده.

اشتراک گذاری

نوشتهٔ قبلی
میراث مکتوب و ویرانه‌ی کلمات
نوشته‌ی بعدی
فانتزی دست و پای اضافه
edit_square

آثار دیگر

روان‌کاوی به روایت مدرسهٔ دوباتن

دسته بندی: آثار | کتاب ها نویسنده: آلن دوباتن مترجم: محمود مقدسی ناشر: کرگدن سال انتشار: ۱۴۰۲ خرید کتاب: لینک اوللینک دوملینک سوملینک چهارمتقریباً همۀ ما، از وقتی که به…

کتاب «درآمدی جدید به روان‌شناسی اخلاق»

دسته بندی: آثار | کتاب ها نویسنده: والری تیبریاوس مترجم: محمود مقدسی ناشر: انتشارات آسمان خیال سال انتشار: ۱۴۰۱ خرید کتاب: لینک اوللینک دوملینک سوملینک چهارماخلاق از منظری دیگر از…

جغرافیای تنهایی

مقاله‌ای از دکتر محمود مقدسی درباره فلسفه تنهایی، برگرفته از وب‌سایت و مجله‌ی «نگاه آفتاب»   همه‌ی ما تجربه‌ی تنهایی را داشته‌ایم. گاه از آن گریخته‌ایم و گاه به آن…