تقریرِ حقیقت (بیان کردن حقیقت) یا تقلیل مرارت (کاهش دادن رنج)؟ این روزها، بارها به این پرسش بر میخورم. واقعیتِ آن بیرون بیش از اندازه ناگوار و تحملناپذیر شده است. باید از آن حرف بزنیم و در گفتوگوهایمان از تلخیاش بگوییم یا باید سکوت کنیم و مراقب باشیم این گفتن، باعث درد و رنج بیشتر دیگران نشود؟
من، اغلب اوقات اولی را ترجیح میدهم. وصل بودن به واقعیت و انکار نکردنِ آن، چیزی است که در نهایت ما را نجات میدهد. اما دو جا هست که قطعاً دومی را ترجیح میدهم: یکی زمانی که گفتن از واقعیت، بیش از آنکه تلاش برای به رسمیت شناختن آن باشد، بازآفرینیِ خودآزارانه-دیگرآزارانه مکرّر همان تلخیای است که هر لحظه تجربهاش میکنیم، و دوم زمانی که گفتن از این تلخی، بیش از توانِ روانیِ دیگری باشد و او را در آستانهی فروپاشی روانی قرار بدهد.
ما به آگاهی از واقعیت نیاز داریم و نه به خودزنی با واقعیت و ایجاد درماندگی. باید “من” ی باقی بماند که بتواند با واقعیت روبهرو بشود. همیشه باید پرسید گفتن از واقعیت در خدمت چیست و برای چه کسی صورت میگیرد؟
پانوشت: تعبیر “تقریر حقیقت یا تقلیل مرارت” را از استاد مصطفی ملکیان وام گرفتهام.