رولو مِی، جایی در میانه بحث از رواندرمانی اگزیستانسیال مینویسد:
«پذیرفته شدن از سوی دیگری، مثلاً درمانگر، به بیمار نشان میدهد که دیگر نیازی نیست در جنگ اصلیاش و در جبهه پذیرفته شدن از سوی دیگری یا دنیا به نبرد بپردازد. این پذیرش رهایش میکند تا باشندگیاش را تجربه کند.» (هستی، ویراستاران: رولو می، ارنست انجل و هانری ف. النبرگر، ترجمه سپیده حبیب، ص۸۰).
حرف مِی این است که آدمیزاد یکی از نبردهای اصلی و یکی از تقلاهای همیشگیاش این است که از طریق نگاه دیگری، جایی در این جهان بیابد و زمین سفتی برای ایستادن پیدا کند. کسی که این دیده شدن و پذیرفته شدن را داشته باشد، یک دنیا بار را میگذارد زمین و میرود به سراغ لایههای عمیقتر خود. پیش از آن آدم هرز میرود در جستجویِ نگاه و پذیرش. پیش از آن گم شده است، جا ندارد، به یک معنا حتّی وجود ندارد. وقتی این نگاه و این پذیرش را پیدا میکند، جاگیر میشود یک جایی توی این دنیا. آن وقت میتواند بی هراسِ بیخانمانی سرک بکشد به این طرف و آنطرف.
چه خوب است آدم این خانه و این نگاه را داشته باشد و بتواند آن را به دیگران هم بدهد. توجّه مهمترین و شاید کم هزینهترین هدیهایست که آدمها به هم میدهند. حرفِ مِی این است که این توجّه و این دیدن نه فقط مایه لذّت دیگری میشود که فرصتِ تجربهگری و دنیایی امکانِ تازه برای ساختنِ نسبتی متفاوت با جهان را هم برایش فراهم میکند.