تا به حال به تجربۀ توبهکردن و به مفهومِ توبه در ادیان فکر کردهاید؟ توبه یعنی لازم نیست بارِ گناهت را برای همیشه بر دوش بکشی و در دل هر تجربۀ تازهای احساس بد بودن کنی. توبه یعنی میتوانی از جایی از مسیر، وقتی از کاری دست کشیدی، نگاه دیگری به خودت داشته باشی، خودت را لایق چیزهای متفاوتی ببینی و دوباره از نو آغاز کنی. توبه یعنی بازخریدِ خود برای ادامه دادن. توبه به فرد امکان میدهد در بندِ یک منِ خاص باقی نماند و منهای متفاوتی را زندگی کند. توبه، نوعی پایان است؛ پایانی که به فرد فرصتِ امیدواری میدهد. در توبهکردن، تعهّدی میدهیم و این تعهد، باری را از روی دوشمان بر میدارد. تعهّد میدهیم که راه پیشین را نرویم و آنگاه، فرصتِ زمین گذاشتنِ احساس گناه را پیدا میکنیم.
مفهومِ توبه، مفهوم کوچک و کم اهمیتی در حاشیه ادیان نیست. توبه مفهومی محوری است. ادیان میپذیرند که آدمها ناگزیرند از گناه (احساس گناه). آنها میپذیرند که هیچ کس نمیتواند همیشه خوب باشد یا خودش را خوب بداند. آنها باور دارند که انسان نیاز به فرصتی برای کنار گذاشتن و متفاوت بودن دارد. پس باید راهی یافت برای بازیابی خود و ساختنِ دوباره. اینگونه است که مفهومِ توبه به میان میآید. توبه، گاهی با اعتراف و با همراهی کسی (کشیش، رواندرمانگر یا دوست) تسهیل میشود و فرد با بازخریدِ خود از گناهان، رمقی تازه پیدا میکند. گاهی امّا توبه، تجربهای تکنفره است و فرد باید خود به تنهایی از پسِ آن بر بیاید؛ کاری که همیشه آسان نیست.
توبهکردن (به معنایی که گفتم) نقش بسیار مهمی در حیاتِ روانی و معنوی ما (چه دیندارانه و چه غیردیندارانه) دارد و خوب است از خودمان بپرسیم از چه چیزهایی و چگونه میتوان/باید توبه کرد. ما به توان و مهارتِ توبهکردن نیاز داریم. در غیر این صورت، بار احساس گناه زمینگیرمان میکند و فرصت بودنهای متفاوت را از ما میگیرد.