دیدنِ فردی ضعیف یا مظلوم در همهی آدمها احساس یکسانی ایجاد نمیکند.
بعضی همدلی میکنند و اگر کاری از دستشان بر بیاید انجام میدهند. بعضی امّا تابِ روبرو شدن با ضعف را ندارند و رو برمیگردانند. آنها انکار میکنند، خودشان را از دایره احساساتِ منفیِ حول فردِ ضعیف بیرون میکشند و سعی میکنند با ضعف روبرو نشوند. این ضعف، آنها را با ضعفهایی در خودشان روبرو میکند که به سختی توانستهاند سرکوب یا تحملشان کنند.
بعضی هم نه تنها همدلی نمیکنند، بلکه فرد ضعیف را متهم یا تحقیر میکنند و اگر کسی ظلمی به او میکند جانبِ آن قدرتمند را میگیرند. آنها هم از ضعف وحشت دارند. امّا چنان وحشتی که خشمی را از فرد ضعیف در آنها ایجاد میکند. آنها فرد ضعیف را تهدیدی علیه انسجام روان و دنیای خودشان میدانند. آنها از شکنندگیِ خود آنقدر میترسند که در هر حال جانبِ قدرتمند را میگیرند و خودِ فردِ ضعیف را مسئول آسیبی که به او میرسد میدانند. در حالت رادیکال، آنها با از میان رفتن فرد ضعیف یا هرگونه حذف شدنش همراهی میکنند.
بیزاری از ضعیف و مظلوم پدیدهی عجیبی است که هرچه زمان میگذرد در زندگی روزمرّه، تحولات سیاسی و کار بالینی بیشتر با آن روبرو میشوم. به بیزاریِ آشکار و پنهان از مهاجران، فقرا، آوارگان، سالمندان و حتی کودکان نگاه کنید تا منظورم را بیشتر بفهمید.