ترس

آیا همه‌اش همین بود؟ ترسیدن و ترسیدن و مردن؟

من ترسیدم. ما ترسیدیم. همه‌ ما زیاد ترسیدیم. از چیزهای زیادی ترسیدیم، از جایی به بعد (شاید حتی از آغاز) بی‌دلیل ترسیدیم. ما از تنهایی ترسیدیم، از تمام شدنِ خوشی ترسیدیم، از بی‌پولی ترسیدیم، از نمره‌ی کم ترسیدیم، از اخراج از کلاس ترسیدیم، از تصادف ترسیدیم، از غم ترسیدیم، از…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

میشه باهام حرف بزنید؟

راننده اسنپ بی‌مقدمه گفت: “می‌شه باهام حرف بزنید؟” تازه نشسته بودم توی ماشین و کتابی برای خواندن از کیفم بیرون آورده بودم. کتاب را بستم و گفتم: “در مورد چی؟” گفت: “در مورد هرچی، فقط باهام حرف بزنید”. چشم‌هایش دودو می‌زدند و کلافه به نظر می‌رسید. از بلندگوی ماشین آهنگی…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

ترست را حس کن و به‌هرحال کار را انجام بده

عدم قطعیت، تردید و نگرانی همیشه در انتخاب‌هایمان باقی می‌ماند و جز با خودفریبی نمی‌توان از سد همه این‌ها گذشت. باید آن‌قدر قوی بشویم که بدون خودفریبی و در عین همه‌ی این‌ها دست به عمل بزنیم: ترس را در درونمان حس کنیم، حضورش را به رسمیت بشناسیم، تجربه‌اش کنیم، امّا…
مشاهد‌ه‌ی مطلب