گاهی اوقات آموزههای دینی، اخلاقی یا عرفی ایراداتی دارند که هر کار میکنیم نظراً نمی توانیم ایرادشان را بفهمیم. امّا وقتی پای عمل به آنها میرسد، روانمان شروع میکند به مقاومت کردن و دست و پای ما را در عمل به آنها میبندد. انگار یک جور شهود درونیِ توانمندتر از قوای عقلانی و استدلالیمان میگوید این کار را نباید کرد. گویی در لایههای عمیقتری از روانمان میدانیم که یک جای کار این آموزه میلنگد. بعد، در نتیجه این کشمکشی درونی دست به نوعی مصالحه میزنیم و راه میانه ای را پیدا میکنیم تا هم به آن آموزه عمل کرده باشیم و هم از آن آسیبِ مبهم و نامعلوم در امان بمانیم.
مثلاً دینداری فقاهتی که بسیاری از ما با آن بزرگ شده ایم، چنان است که نمیتوان مو به مو مطابق همه آن زندگی کرد. نمیدانم چقدر آزمونش کرده اید، امّا پیروی کامل از رسالههای فقهی، عملاً ناشدنی است. چالشهای نظری و عملیای دارد که سالهاست فقهای نواندیش و روشنفکران دینی سعی میکنند کاری برای آن بکنند. امّا تا آن زمان، دینداران معمولی ناگزیرند با همین آموزههای گهگاه متناقض و ناسازگار با مقتضیات عقلانی جهان جدید زندگی کنند. آن وقت هزینه این بازاندیشیهای کاملنشده، میافتد به دوش زندگی روزمرّه مؤمنان؛ از احکام طهارت و نجاست گرفته تا احکام خرید و فروش و حجاب و … . اینجاست که آن شهودها، میانبرها و مصالحهسازیهای روان، به کمکِ زیست دیندارانه میآیند. مؤمنانی که هم در پیِ مؤمن ماندناند و هم نمی توانند خطایِ این آموزهها را تشخیص بدهند، دست به مصالحههایی میزنند، سهل انگاریهایی میکنند، ناگزیریِ گناهانی را در موردِ خود میپذیرند و به هر ترتیب جایی در این میانه برای خودشان دست و پا میکنند. اینجاست که در دلِ روایتِ فقاهتی از دین، نحوههای متفاوتی از دینداری بوجود میآید. وقتی ناگزیر از مصالحه باشی، هر کسی راهی را در پیش میگیرد. از حجابِ نیمه و سهلانگاری در طهارت و نجاست گرفته تا مسامحه در احکام فقهی خرید و فروش و … .
این موضوع به باورهای دینی محدود نمی شود. در مورد تصوّرات رایج اخلاقی یا چشماندازهای عرفی درباره زندگی هم قصّه از همین قرار است. گاهی اوقات، استدلالی علیه یک توصیه اخلاقی نداریم یا نمی توانیم از پیچیدگیهای نظریِ یک موقعیت اخلاقی سر در بیاوریم، امّا خودمان را در وضعیتی مییابیم که هر چقدر هم برای عمل به آن آموزه، صادقانه تلاش میکنیم، دست و دلمان به انجامش نمیرود. در اینجا هم گویی نوعی شهود اخلاقی عمیقتر، دست و پای ما را برای عمل مطابق یک آموزه اخلاقی مشکلآفرین میبندد و راهنمای ما میشود.
گاهی اوقات هم تشخیص مرزِ میانِ این مصالحههای راهگشا با خودفریبی و بازداری درونی دشوار می شود. امّا هر چه هست، برای بعضی از ما این مصالحهها و راههای میانه، دیرزمانی تاب میآورند امّا برخی از ما هم خیلی زود ناگزیر از ترک آنها میشویم؛ یا خطای آن آموزهها را پیدا میکنیم و به صورتِ پیراسته تری از آنها میرسیم، یا رهایشان میکنیم و جانبِ باور متفاوتی را میگیریم.