لذّت عمیق دیده شدن و پنهان ماندن

گاهی اوقات احساس می‌کنم که داستان‌نویس‌ها لذّت عمیقی می‌برند از دیده شدن و دیده نشدن، از آشکار شدن و پنهان ماندن و از گفتن و سکوت کردن. نوشتن داستان خیلی وقت‌ها این امکان را به آدم می‌دهد؛ اینکه خودت را در شخصیت‌ها آشکار کنی و هم‌زمان در پسِ آن‌ها پنهان شوی و خودت را به نمایش نگذاری. شخصیت‌ها کمک می‌کنند سرک بکشی و پنهان بشوی، حرف بزنی و سکوت کنی و میلت ( به خوشی یا رنج کشیدن) را تنها به آن اندازه که می‌خواهی ارضا کنی و با همه واقعیت چنان‌که این بیرون اتفاق می‌افتد روبرو نشوی. داستان هزار و یک کار می‌کند برای نویسنده‌اش. اصلاً این‌همه ولع ما آدم‌ها به روایت کردن و قصه گفتن محصول همین چیزهاست. این آشکارگی و پنهان ماندن تنها یکی از آن‌هاست. در واقعیتِ جهان بیرون، یا پنهان می‌شویم و یا آشکار. خیلی وقت‌ها میانه‌ای نیست. آنگاه‌که پنهان می‌شویم، چیزهایی به دست می‌آوریم و چیزهایی را از دست می‌دهیم و آنگاه‌که آشکار می‌شویم و خودمان را ابراز می‌کنیم، نفع‌هایی به دست می‌آوریم و هزینه‌هایی می‌دهیم. امّا چه خوب می‌شد جایی باشد که نفعِ هردوی این بودن‌ها را ببریم؛ پنهان بمانیم و حرف بزنیم، آشکار بشویم و بتوانیم انکار کنیم. 

نویسنده توانمند، اغلب اوقات این‌گونه پشت سر شخصیت‌هایش پنهان می‌شود: آن‌ها او نیستند و یکسره مثل او سخن نمی‌گویند. آن‌ها منطق شخصیت خودشان را دارند، در روابطِ خاص خوشان هستند و کارهای متناسب با منطق درونی خودشان را انجام می‌دهند. آن‌ها خیلی وقت‌ها حرف‌هایی می‌زنند که نویسنده خودش هیچ‌وقت نمی‌زند یا کارهایی می‌کنند که نویسنده انجام نمی‌دهد. اینجاست که نویسنده در پسِ پشت آن‌ها کام می‌گیرد از این نحوه‌های بودن‌های متفاوت و مطلوب. امّا نویسنده هم‌زمان آشکار هم می‌شود در نوشته‌ها و شخصیت‌هایش. بالاخره او آن‌ها را انتخاب کرده و آن‌ها را پرداخته و در دل ماجراهایی که می‌خواسته قرار داده. این میزان آشکارگی امّا با همه هزینه‌هایش قابل‌تحمل و خواستنی است. نویسنده هم‌زمان دیده هم می‌شود و به رسمیت هم شناخته می‌شود. او از پسِ پرده بیرون می‌آید و با همه وجوهِ پخش‌شده شخصیتش در قهرمان‌های داستان، در برابر چشم‌ها قرار می‌گیرد. این هم برای او خواستنی است. با این همه امّا او همیشه فرصتِ پنهان شدن را دارد. چون هر چه باشد آن شخصیت‌ها او نیستند. و خب، چه لذّت عمیقی است در این زندگی داستانی؛ چیزی که در واقعیت به‌هیچ‌وجه ممکن نیست. برای همین است که آدم‌ها از فشار واقعیت به داستان پناه می‌برند و روایت را چنان پیچ‌وتاب می‌دهند که درنهایت کامی بیش از واقعیت به آن‌ها بدهد. 

این کار با روانِ ما آدم‌ها هم سازگار است؛ چیزی شبیه خواب دیدن. ایده‌ها، فکرها و احساساتی هستند که نمی‌توانیم جواز آشکارگی به آن‌ها بدهیم امّا عمیقاً از ما طلبِ ارضا می‌کنند. بعد آن‌ها را در خواب با ابژه‌های جایگزین و در قصه‌هایی غیرمستقیم ارضا می‌کنیم و با این همه جایگزینی و غیرمستقیم بودن، می‌توانیم حضور و بروزشان را تاب بیاوریم و مسئولیتشان را بپذیریم. کار نویسنده چیزی شبیه همین است؛ جا دادن به ارضای امیالی که هیچ‌وقت نمی‌توانند آشکارا در واقعیت بیان و ارضا شوند و نویسنده نمی‌تواند پای آن‌ها بایستد و مسئولیتشان را بپذیرد.

اشتراک گذاری

نوشتهٔ قبلی
هنرِ نشستن با درد
نوشته‌ی بعدی
اغلب ما کودکیم
list

آخرین مطالب

فیلم «Close»

نام فیلم: Close (نزدیک) (۲۰۲۲) فیلمی زیبا و عمیق از دوستی دو نوجوان. لئو و رمی سیزده ساله تعطیلات تابستانی طولانی را در صمیمیت معصومانه می‌گذرانند، اما در سال تحصیلی،…

فیلم «Dogville»

نام فیلم: Dogville فون‌تریه در این فیلم، رفتارهای تمامیت‌خواهانه‌ و منفعت‌طلبانه‌ی انسان را بی‌رحمانه کنکاش کرده و به تصویر می‌کشد. او به کاراکترهایش فرصت بی‌رحمی و قصاوت در حق دیگری…

فیلم «مُهر هفتم»

“مُهر هفتم” (The Seventh Seal)، اثری بی‌همتا از کارگردان معناگرای سوئدی، “اینگمار برگمان” است. فیلم در مورد یک شوالیه است که در کنار ساحلی به تنهایی مشغول بازی کردن شطرنج…

فیلم «کشتن مرغ مقلد»

نام فیلم: کشتن مرغ مقلد داستان: داستان در شهر کوچکی اتفاق می‎افتد، و از نگاه دختر یک وکیل سفیدپوست روایت می‌شود که دفاع از جوان سیاه‌پوستی را به عهده گرفته…

فیلم «Whiplash»

نام فیلم: Whiplash داستان: پسری در راه رسیدن به موفقیت در زمینه‌ی موسیقی (به‌عنوان یک درامر)، با استادی سخت‌گیر و خشن روبه‌رو می‌شود، که با فشار آوردن و ایجاد انگیزه‌ی…