برچسب: فلسفه دین

مراقبانِ روش یا پاسبانانِ باور؟

کم و بیش از همان اوّلین روزهایی که انسان شروع به پرسش درباره خودش و جهان کرد، پرسش‌های دیگری را هم پیش کشید: چه چیزهایی را و چگونه می‌توانم بدانم؟ چگونه می‌توانم بفهمم آنچه می‌دانم حقیقت است؟ این پرسش‌ها آغاز معرفت‌شناسی بودند. معرفت‌شناسی قلمرو بررسی شناخت‌های انسان، ابزارهای کسب معرفت، معیارهای سنجشِ باور و … است. امّا پاسخ چیست؟ راستش هنوز پاسخِ قاطعی وجود ندارد. از یونان به این سو نظریات مختلفی درباره معرفت، صدق و معنا مطرح شده‌اند. قرن بیستم، دوران اوج شکوفایی این پرسش‌ها بود. از فلسفه‌ی تحلیل زبانی گرفته تا پدیدارشناسی، فلسفه‌ی علم و معرفت‌شناسیِ تحلیلی، همه و همه به‌دنبال پاسخ این سؤالات بودند.

امّا این سؤالات، یکسره نظری و محصول کنجکاوی فیلسوفانه نیستند. یک نمونه‌ی زنده و آشنای این قبیل سؤالات، معرفت دینی است. درباره‌ی خداوند چه چیزی را می‌توانیم بدانیم؟ آیا اصلاً می‌توان در این قلمرو به یقین رسید؟ چگونه می‌توان از باور دینی دفاع کرد؟ ایمان آوردن، گواهیِ دیگری (پیامبر)، اعتماد کردن، شهود و … ابزارهای مناسبی برای کسب معرفت‌اند؟ در قلمرو دین، انتظار چه شناخت‌هایی و با چه کیفیتی را می‌توان داشت؟ و آیا می‌توان این شناخت‌ها را درکِ قابل دفاعی از جهان دانست؟ طبعاً حدس می‌زنید که پاسخ این پرسش‌ها برای اذهانِ جستجوگر، نتایج عملی چشمگیری دارد. بخش مهمی از فلسفه‌ی دین، مخصوصاً معرفت‌شناسیِ دین و تحلیل زبانِ دین، به این موضوعات می‌پردازند. شاید زمانی بیشتر در مورد گستره‌ی موضوعاتِ فلسفه‌ی دین نوشتم. امّا در اینجا می‌خواهم به نکته کوتاهی اشاره کنم:

به نظر می‌رسد نه فقط در قلمرو معرفت دینی، که در بسیاری قلمروهای دیگر نیز، ابزار قاطعی برای تشخیص حقیقت نداریم. یعنی نمی‌توانیم مطمئن باشیم آنچه به آن رسیده‌ایم حقیقت است. آنچه از ما بر می‌آید “پالودنِ روش” و “تمیز کردنِ عینک” است. ما با عینکِ ذهنمان و با روش‌ها و ابزارهایی دست به جست‌وجو می‌زنیم. وظیفه‌ی ما اصلاح روشِ جست‌وجو و کاستن از خطا است. ما تنها می‌توانیم به اخلاقِ باور (اخلاق کسبِ باور) پایبند باشیم و بپذیریم که هرچه در نتیجه‌ی روش به آن می‌رسیم، حقیقی‌ترین چیزی است که رسیدن به آن از عهده‌ی ما بر می‌آید. ما باید مراقبان روشِ باشیم و نه پاسبانانِ باور. باور، بخشی از مسیر است و روش، خودِ مسیر. حقیقت بیشتر در گروِ روش است تا محصولِ جست‌وجو. و خب، در این صورت جست‌وجو در قلمرو امرِ دینی پایان‌ناپذیر است. مؤمنانه یا معنوی زیستن، سفری بی‌پایان است و نه قطعیتی یک بار برای همیشه که هیچ تردیدی در آن نتوان کرد.

برچسب‌ها:, , , , , , ,

دین و قدرت – پاره‌ی نخست

این سطور را به عنوان فلسفه‌خوانده‌ای می‌نویسم که از سال‌ها پیش، پیگیر آراء دکتر سروش بوده و از او چیزهای زیادی آموخته است. با این حال، نه هرمنوتیست هستم، نه پژوهشگر تاریخ اسلام و نه روایت‌شناس و متخصص علم حدیث. به همین دلیل، نکاتی که می‌گویم، صرفاً فکرکردنی همراه با دغدغه و با صدای بلند است. من هم دو سخنرانی اخیر دکتر سروش را در موردِ نسبت دین و قدرت یا به تعبیری روایت به‌رو‌ز شده دکتر سروش از پیامبر و اسلام را شنیدم و برخی نقدها را هم درباره آن خواندم. کمی درنگ کردم و چهار سؤال را از خودم پرسیدم: 1. این رأی چه ربط و نسبتی با آراء پیشین و سیر فکری دکتر سروش دارد؟ 2. چرا دکتر سروش خود را نیازمندِ بازاندیشی درمورد روایتش از پیامبر و اسلام دانسته و به تعبیر خود، عرق‌ریزان، دیدگاهش را تغییر داده است؟ 3. طرحِ این بحث از جانب او چه تأثیرات و نتایجی خواهد داشت؟ 4. مدّعای او تا چه حد بدیع و تا چه اندازه درست است؟

در ادامه، بریده‌بریده نکاتی مقدّماتی و همچنین پاره‌فکرهایی را در مورد 4 سؤال بالا مطرح می‌کنم. امّا نخستین نکته مقدّماتی اینکه رشادت فکری دکتر سروش را تحسین می‌کنم. او متفکّر بزرگ و تأثیرگذاری است و هر سخنی که می‌گوید موجی از جد و جهد فکری را به وجود می‌آورد که برای فضای اندیشه‌ورزیِ ما و به خصوص برای اندیشه دینی، بسیار ضروری و ارزشمند است.

 

ادامه در پاره‌ی دوم

برچسب‌ها:, , ,