قصه #من_هم و افشاگری در مورد تعرّضات جنسی، از فضاهای هنری کشور آغاز شد، جایی که به نظر می رسد جسارت بیشتری برای ابراز آن وجود داشت. اما این ماجرا به همین فضا محدود نماند. به محیطهای کاری هم کشیده شد و به نظر میرسد دیر یا زود، در فضاهای دیگری هم از آن خواهیم شنید. مسئله در آغاز، مسئله تجاوز بود، کمی بعد امّا سایر اقسام تعرّض، تهاجم و آزار جنسی را نیز در بر گرفت و گفتگوهای قابل تأمّلی را دامن زد. بسیاری از تجاربشان در کودکی و بزرگسالی و تأثیرات عمیقاً مخرّب آن نوشتند و در کنارِ پیگیریهای حقوقی ( با همه چالشهای مثبت و منفیاش)، فضایی برای تخلیه روانی، همدردی و التیام پیدا کردن نیز فراهم شد.
در این بین امّا چیزی که بیش از همه توجّه من را جلب میکند، استفاده از قدرت، موقعیت و اتوریته عاطفی برای سوء استفاده جنسی است. حتماً در مورد سویههای اخلاقیِ رابطههایی چون استاد و دانشجو، معلم و دانش آموز، پزشک و بیمار، مدیر و کارمند، قاضی و مراجع، رواندرمانگر و بیمار و … شنیدهاید. در همه این موارد، رابطه برابری وجود ندارد و یکی از طرفین به دلایلی، آسیبپذیرتر، شکنندهتر و اغواپذیرتر است. در این روابط، نیاز، وابستگی و شکنندگی یکی، او را در موقعیتی قرار میدهد که ظاهراً از سرِ میل تن به خواستهای میدهد و به دیگری نیز این جسارت را میدهد که چندان نگرانِ عواقبِ گفتار یا رفتارِ خود نباشد. او حتی خود را با این باور تسلّی میدهد که: «خود او پذیرفت و من چیزی را به کسی تحمیل نکردم». در چنین موقعیتی، فردِ قدرتمندتر، کلام یا رفتار تعرّضآمیزی ( از جنسِ ادبیات جنسی، پیشنهاد جنسی، لمس و …) را بدون پروایِ نتیجه به کار میبرد. با این اطمینان که یا امکان پیشروی بیشتر فراهم میشود و یا همه چیز همینجا پایان مییابد. در هر صورت، او خود را امن می بیند. چرا؟ چون مخاطبِ او شکننده است و به دلیل مدرک تحصیلی، درآمد و کار، پرونده حقوقی، سلامت روان، دلبستگیِ عاطفی و … به او نیازمند است.
تجربه طولانیام از حضور در دانشگاه و همینطور حضور کم و بیش طولانیام در محیطهای مرتبط با سلامت روان، شواهدِ فراوانی از این قبیل سوء استفادههای ویرانگر را برایم فراهم کرده است. همیشه تعجب میکنم از شوخیهایی که حول این موضوعات میشود و افرادی که علیرغم رسواییِ ضمنی، همچنان به کارشان ادامه میدهند. دانشجوی آسیبپذیری که اعتمادش را از دست میدهد و بعد از آن، همه چیز را از همه کس ممکن میداند و مراجعی که در آسیبپذیرترین حالتش، موردِ سوءاستفاده رواندرمانگرش قرار میگیرد و فرو میپاشد، همگی انسانهای واقعی با رنجهای واقعی هستند و آیندهای دارند که تحت تأثیر بیمبالاتی و بیپروایی ما قرار میگیرد. دوست رواندرمانگری میگفت، کاش دیر یا زود، موجِ این افشاگریها به فضای حرفهای ما هم برسد. میگفت آدمها اینجا عمیقاً آسیبپذیرند و کاش این گفتگوها، هم کسانی را دچار مخاطره کند و هم باعث آگاهیبخشی میانِ مراجعان و درمانگران بشود. دوست وکیلی هم شبیه همین حرف را در مورد فضاهای حقوقی و قضایی میزد. با حرفهایشان موافق بودم. کاش، این فضا هم به عقلانیتی برسد و هم استمرار پیدا کند؛ عقلانیت برای جلوگیری از آسیبهای احتمالی ناشی از افترا و دیگرآزاری، و استمرار برای بسطِ آگاهی و ایجاد فرصتی برای مراقبت بیشتر.