یادداشت‌ها

باید همه روی آب بمانیم

حرفی زد که من را بدجوری برد توی فکر‌.‌ اولش کمی عجیب به نظر می‌رسید ولی بعد دیدم شاید حق با او باشد. می‌گفت این تورّم اخیر که باعث شده دارایی‌هایمان اینقدر گران‌تر بشوند برای بقیه حق ایجاد می‌کند در اموالمان. گفتم: ما که ثروتمندتر نشدیم‌. گفت: آن‌ها که فقیرتر…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

بازیابی زندگی روزمرّه در دل رمان‌های آخرالزّمانی

دوستی پرسید این روزها به کدام قسمت مسئله کرونا فکر می‌کنی؟ پرسش جالبی بود. فرض کرده بود که حتماً به این مسئله فکر می‌کنم و سؤالش این بود که این روزها کدام قسمتش توجّهم را بیشتر جلب می‌کند؟ پاسخ دادم: بازیابی زندگی روزمرّه. این روزها بیش از هرچیز به فرایندِ…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

تنها اگر باشیم، بیداری از پا درمان می‌آورد.

خوابمان آشفته شده است. باید بخوابیم. باید بتوانیم آرام بخوابیم و خواب ببینیم. بی‌ثباتی، خوابمان را از ما گرفته است. گرفتار بیداری شده‌ایم و سوالات پر اضطرابمان را مدام تکرار می‌کنیم؛ آنقدر که اگر لحظه‌ای خواب به چشمانمان بیاید، تنها نطفه کابوسی بسته می‌شود. اُگدنِ روانکاو در جایی می‌نویسد: بیمار…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

رایگان‌بخشی طبیعی‌ترین واکنش است

به کودک زباله‌گرد نگاه می‌کنم. حدودا ۱۲ ساله است‌. در ماشینم نشسته‌ام‌، پشت‌گرم به اینکه فقر یا لااقل این اندازه از فقر از من فاصله زیادی دارد. به این فکر می‌کنم که خانواده، تحصیلات، مهارت‌ها و ارتباطاتم مصونم می‌کنند از چنین فقری؛ فقری که لازم باشد آنقدر میان زباله‌ها بگردم…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

کلماتِ سوگواران

هیچ کس باورش نمی‌شود کلمه‌ها چنین قدرتی داشته باشند. اما دارند. دست‌کم‌شان می‌گیریم. فکر می‌کنیم همین اصوات رها شده در هوا یا خطوط کشیده شده روی کاغذاند. اما نیستند. کلمه‌ها عجیب‌ و مایه حیرت‌اند، مثل تولد کودک، مثل طلوع خورشید و مثل بی‌کرانگی آسمان‌. فکرش را بکنید‌‌: چند کلمه پشت…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

با خاطره اتفاقات و تجربه‌ها بمیر نه با رویاها و آرزوها، خواسته‌ها و نرسیده‌ها، خواسته‌ها و دنبال‌نکرده‌ها و … . هرقدر کوچک یا سخت، دست به عمل بزن و بساز. این روزها که مدام با تهدید امکاناتمان برای تجربه‌های تازه روبرو هستیم، دارم به مکاشفه جدیدی می‌رسم: به امکان‌های ساده…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

با خود بودن

اغلب ما خیال می‌کنیم که جهان درونی داریم و در تنهایی به خودمان فکر می‌کنیم و برای خودمان وقت می‌گذاریم. بسیاری از ما در این لحظات صرفا مسائل جهان بیرون را می‌آوریم درون خودمان و مشغول آن‌ها می‌شویم. به شغلمان فکر می‌کنیم و خطرها و فرصت‌های پیش رویش، به داشته‌هایمان…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

محدودیت‌های گفتگو

ویتگنشتاین تعبیر جالبی دارد؛ می‌گوید نحوه زیست ما، بعضی چیزها را برایمان روشن و بعضی چیزها را مبهم و غیرقابل‌فهم می‌کند. شبیه همین حرف را مارکس هم با تاکید بر مفهوم طبقه می‌زند. روانکاوها هم به شیوه‌های مختلفی همین حرف را می‌زنند. این یعنی فهمیدن، همه‌اش در گرو قدرت استدلال…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

بعضی خداحافظی‌ها آدم را برای لحظه‌ای هم شده رقیق‌القلب می‌کنند. یادش می‌اندازند که روی تپه‌ای از ماسه ایستاده و هرقدر هم زیر پایش را محکم احساس کند، بادی کافیست تا این محکمی و اطمینان را از او بگیرد. خداحافظی‌ها ما را از بی‌خبری و فراموشی بیرون می‌کشند‌.
مشاهد‌ه‌ی مطلب

«همسفر باد»، سروده‌ی ساغر شفیعی است و علیرضا افتخاری آن را اجرا کرده است. شاید اگر گوینده شعر، هوشنگ ابتهاج یا شفیعی کدکنی بود بیشتر دیده و تحسین می‌شد. شعر درخشانی است. قصه‌ای پاکبازانه‌‌‌‌ و گدازان.
مشاهد‌ه‌ی مطلب

اضطراب چیز عجیبی است؛ هم به وجود آمدنش و هم آرام شدنش. به یک‌باره گویی یادت افتاده باشد که کودکت در خانه تنهاست، شیر گاز باز است، همه همسایه‌ها رفته‌اند سفر و خودت هم گیر افتاده‌ای وسط یک ترافیک طولانی که تا مد‌ت‌ها قصد باز شدن ندارد. همینقدر عجیب و…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

باران شدید بود، آنقدر که برف‌پاک‌کن دیگر فایده‌ای نداشت. چراغ‌های جاده خاموش بودند و آب رسیده بود به کف ماشین. تنها کار ممکن گاز دادن بی‌وقفه بود. ترسیده بودیم. فکر می‌کنی چطور از آن جنگل زنده بیرون آمدیم؟ با خاطره تعریف کردن. گذشته را مرور کردیم و خندیدیم؛ بی‌وقفه مثل…
مشاهد‌ه‌ی مطلب