یادداشت‌ها

ترست را حس کن و به‌هرحال کار را انجام بده

عدم قطعیت، تردید و نگرانی همیشه در انتخاب‌هایمان باقی می‌ماند و جز با خودفریبی نمی‌توان از سد همه این‌ها گذشت. باید آن‌قدر قوی بشویم که بدون خودفریبی و در عین همه‌ی این‌ها دست به عمل بزنیم: ترس را در درونمان حس کنیم، حضورش را به رسمیت بشناسیم، تجربه‌اش کنیم، امّا…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

شکست و تفکر

شکست در مرز میان خیال (فانتزی) و واقعیت رخ می‌دهد و فرصتی برای تفکر به وجود می‌آورد. همه‌ی حرفی که در این متن می‌خواهم بزنم همین است. شاید کمی تکراری و ساده به نظر برسد، اما به نظر می‌رسد شکست بیش از هر چیز دیگری فرصتی است برای تفکر. گاهی…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

بخشی از ما بیمار است، نه همه‌ی ما

استادی داشتیم که حرف مهمی می‌زد. می‌گفت وقتی روان کسی آزرده یا بیمار می‌شود، باید حواسمان باشد که تنها بخشی از این آدم دچار مشکل شده و نه همه‌ی او. می‌گفت همین یک حرف، یک دنیا کمک می‌کند به مراقبت از خودتان، به آدم‌های دیگر، به مراجعینتان و … .…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

مورد چالش‌برانگیز محسن نامجو

گذشتن از کنار مسئله‌ی نامجو و آزار زنان کار آسانی نیست. نامجو در دوره‌هایی صدای بسیاری از ما بوده و هنوز هم با ترانه‌ها، موسیقی‌ها و نوشته‌هایش بسیاری از ما را نمایندگی می‌کند. نامجو پسرِ جوانِ فیلم “آرامش با دیازپام ده” است که در خیابان انقلاب قدم می‌زند و از…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

همیشه چیزی بیرون می‌ماند

همیشه چیزی بیرون می‌ماند و هیچ‌گاه نمی‌توان همه چیز را با هم داشت. این، بخشِ مهمی از واقعیتِ زندگی ما آدم‌ها در این دنیا است. همیشه ناگزیریم دست به نوعی مصالحه بزنیم. یعنی یک سری چیزهای مهمتر یا “در این زمان” مطلوب‌تر را نگه داریم داخل مرز و یک سری…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

زخم هایی که می‌مانند، حتی به اندازه‌ی یک رد

پرسید: یعنی زمانی می‌رسه که من دیگه اینطوری نباشم؟ دیگه این‌قدر نترسم؟ دیگه این‌قد نگران این موضوع نباشم؟ گفتم: امیدوار شدی؟ گفت: آره. با گفت‌وگوهامون امیدوار شدم. گفتم: چی میشه اگر این‌قدر تغییر کنی؟ گفت: خیلی آروم می‌شم. خیلی حالم خوب میشه. خیلی آزاد می‌شم. سال‌هاست که تلاش می‌کنم این‌طوری…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

بازیابی بدن

در سنت‌های دینی و عرفانی و در بسیاری از باورهای عرفی، بدن چندان به دیده گرفته نمی‌شود. اصل روح، نفس یا روان است و بدن محدودیت، ابزار و گاه علت گناه دانسته می‌شود. در این دیدگاه، بدن عَرَضی و اتفاقی است. یعنی هم آن‌چه هست اتفاقی است و هم هر…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

سخن گفتن از مرگ

گفت: در مورد مرگ چی می‌‌دونی؟ بعدش چی میشه؟ گفتم: در موردش زیاد خوندم امّا نه، چیزی بیشتر از تو نمی‌دونم. گفت: مگه قرار نیست کسی که فلسفه خونده، در مورد این چیزها بیشتر بدونه؟ گفتم: راستش نه. این چیزها دونستنی نیستن. در مورد مرگ، بعد از اون، هدف احتمالی…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

بیگانه هنوز زنده است …

داشتم قدم می‌زدم که در گوشه‌ای از یک پارک به این جمله برخوردم: “بیگانه هنوز زنده است…”. نمی‌دانم آن “که چی؟” بعدش را چه کسی نوشته است. شاید همان نویسنده‌ی جمله اول، شاید هم کس دیگری در پاسخ آن جمله. هرچه هست، این منولوگ/دیالوگ توجهم را خیلی جلب کرد. کسی…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

مراقبانِ روش یا پاسبانانِ باور؟

کم و بیش از همان اوّلین روزهایی که انسان شروع به پرسش درباره خودش و جهان کرد، پرسش‌های دیگری را هم پیش کشید: چه چیزهایی را و چگونه می‌توانم بدانم؟ چگونه می‌توانم بفهمم آنچه می‌دانم حقیقت است؟ این پرسش‌ها آغاز معرفت‌شناسی بودند. معرفت‌شناسی قلمرو بررسی شناخت‌های انسان، ابزارهای کسب معرفت،…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

بگذاریم آدم‌ها متفاوت بمانند

آدم‌ها با هم متفاوت‌اند ولی اغلب ما در درونمان به این موضوع باور نداریم. همه‌اش هم از سرِ خودشیفتگی یا جهل نیست. ما برای متفاوت دیدنِ آدم‌ها محدودیت‌های شناختی و عاطفی داریم. یعنی نمی‌توانیم اجازه بدهیم که آدم‌ها مختصاتِ خاص خودشان را داشته باشند، در دسته تک‌نفرۀ خاص خودشان قرار…
مشاهد‌ه‌ی مطلب

توانِ توبه کردن

تا به حال به تجربۀ توبه‌کردن و به مفهومِ توبه در ادیان فکر کرده‌اید؟ توبه یعنی لازم نیست بارِ گناهت را برای همیشه بر دوش بکشی و در دل هر تجربۀ تازه‌ای احساس بد بودن کنی. توبه یعنی می‌توانی از جایی از مسیر، وقتی از کاری دست کشیدی، نگاه دیگری…
مشاهد‌ه‌ی مطلب