در این تصویر دو وضعیت با نوعی بیان طنزآمیز با هم مقایسه شدهاند. یکی مراحل سوگ بر اساس پژوهشهای مرتبط و دیگری روایتی از اندوه و سوگ تحت عنوان “تجربهی من”. روایت اول، مدلی نظری برای فهم و درمان است و روایت دوم، اتفاقی است که در واقعیت و تجربه شخصی بسیاری از ما میافتد.
سوگ ما آدمها اغلب بریده بریده، پر از رفت و برگشت، بیقاعده، پر از تکرار و آمیزهای از سردرگمی و شوکهشدنهای مدام است. در نهایت شاید بتوان به الگوهایی برای سوگ رسید اما باید بدانیم همیشه بخشهایی از ما رشدیافتهتر از بخشهای دیگر اند و مراحل سوگ را بهقاعدهتر و سریعتر طی میکنند و بخشهایی عاطفیتر، بدویتر و بیکلامترند و خیلی دیر با سوگ و اندوه کنار میآیند. گاهی هم هیچ وقت سوگواریشان به پایان نمیرسد.
گاهی یک بو یا یک تصویر، چنان بر ما اثر میگذارد که گویی همه تلاشهای پیشینمان بیفایده بودهاند و هیج چیزی سر و سامان پیدا نکرده است.
هر کدام از ما از جایی به بعد سوگوارانه به زندگی ادامه میدهیم و در میان رفت و برگشت مراحل مختلف آن زندگی میکنیم.